عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خدای خوبم من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی ات نداری ! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودت نداری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



غافل از این که شما اصل بهاری آقا ...
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : چهار شنبه 28 اسفند 1392


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خوشگذران ها به انحراف و فساد بپردازند!
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : چهار شنبه 28 اسفند 1392


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
به احترام غم مادرت
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : شنبه 24 اسفند 1392

به احترام غم مادرت بیا مهدی

به قدر عمر کم مادرت بیا مهدی

به چادری که شده پرچم عزاداری

به پرچم علم مادرت بیا مهدی

به فاطمیه قسم ای نماد حزن علی 

به داد غم مادرت بیا مهدی

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بگو خمینی گفته باید مرتب به دانشگاه بروی
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : یک شنبه 18 اسفند 1392

روزی از دانشگاه به خانه آمدم. مستقیم رفتم خدمت آقا.
سر و وضع مرتبی نداشتم.هم لباس هایم سیاه بود و هم کفش هایم خاکی.

امام همان طور که در حیاط قدم می زدند،اخمی کردند و از من پرسیدند:
چرا با این قیافه به دانشگاه می روی؟

به شوخی گفتم:
در دانشگاه جمهوری اسلامی تان با وضعی بهتر از این نمی شود رفت.

گفتند:
تو دو گناه کردی!
یکی اینکه ریا کار هستی و می خواهی بگویی که من آنقدر استطاعت
مالی ندارم که یک جفت کفش بخرم،
گناه دیگر تو بی نظمی است که خلاف شرع وقانون است.
 
گفتم:
اگر بخواهم با سر و وضع مرتب تری به دانشگاه بروم شاید از من ایراد بگیرند.

امام گفتند:
اگر خواستند ایراد بگیرند، بگو خمینی گفته باید مرتب به دانشگاه بروی.

پ.ن۱: از کتاب زندگی به سبک روح الله ،علی اکبر سبزیان، ص ۸۳
پ.ن۲: ظاهر آراسته اگر برای همه سلیقه است برای مومن وظیفه ست!
 
 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
خدا یک علی داشت....
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : پنج شنبه 8 اسفند 1392

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
فلسفـه حجاب
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : دو شنبه 5 اسفند 1392

بانوی خوبم!

فلسفـه حجاب تنها به گنـاه نیفتـادن مردهـا نیست!

که اگر چنین بود، چرا خدا تو را با حجـاب کامل به حضور میطلبد

در عاشقانه ترین عبادتت؟؟؟


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ماجراى چسبيدن دست زن و مرد نامحرم به هم
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : دو شنبه 5 اسفند 1392

 
مرد دستش را دراز كرد و روى بازوى زن گذاشت.
 
 
خداوند دست آن مرد را به بازوى زن چسباند.
 
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
در راه دوست
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : یک شنبه 4 اسفند 1392


چهارتا پسرم شهید شدند،اصغرم چیز دیگری بود.
 
برای من هم کارپسر ها را می کرد، هم کار دختر ها را
 
وقتی خانه بود،نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم .
 
ظرف می شست،غذا می پخت.اگر نان نداشتیم ،
 
خودش خمیر می کرد ،تنور روشن می کرد.خیلی کمک حالم بود. 
 
وقتی رفت جبهه ،همه می پرسیدند «چطوردلت آمد بفرستیش ؟» 

فقط به شان می گفتم « آدم چیزی رو که خیلی دوست داره ،باید در راه دوست بده»

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
وهابی ها :))
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : شنبه 3 اسفند 1392

دعای پدر و مادر وهابی سر سفره عقد: 
ایشالا به پای هم منفجر بشین


منفجر شو عمو ببینه.....(مکالمات وهابی ها با کودکان فامیل)


میگن وهابیا تو شناسنامه شون یه تاریخ تولد دارن یه تاریخ انفجار


میگن تکفیریه میره بانک وام بگیره ضامن نداشته منفجر میشه


پاره ای از اشعار وهابی ها با مضامین عاشقانه، عارفانه، منفجرانه: 
شب به گلستان تنها منفجرت بودم... منفجرت بودم

مکالمه بین دو تکفیری:
1-آخر هفته ای چیکاره ای؟ 2-هیچی! 
1-پس هماهنگ کن بریم منفجر شیم

میگن رو دیوار کوچه تکفیری ها نوشتن: 
لعنت بر پدر و مادر کسی که این جا منفجر شود!


مکالمه دو وهابی: 
1- منفجرتیم 
2- اختیار داری انفجار از ماست.

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سال 92 خوش به بحالت!
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : شنبه 3 اسفند 1392

♥•٠·
سال 92 خوش به بحالت!

امروز ماه دوازدهمت اومد! خدایا! هنوز وقتش نشده ماه دوازدهم ما هم بیاد؟!

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ایوان نجف عجب صفایی دارد...
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : شنبه 3 اسفند 1392

ایوان نجف عجب صفایی دارد...
.
.
.
.
اللهم ارزقنا...

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
【شهیـ❀ـد احمدےروشـטּ】
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : شنبه 3 اسفند 1392

✔نمےدانستم آدمے کـﮧ بـﮧ خاطر مـטּ از درس و مشق افتاده

هماטּ【احمدےروشـטּ】معاوטּ فرهنگے بسیج دانشگاه است✦

هر دوےماטּ سرماטּ پاییـטּ بود. 

گفت: ممنوטּ کـﮧ اومدید.

فقط مےخواستم بگم کجایےام و چے خوندم… 

گفت: اگـﮧ بدونم جواب‌توטּ مثبتـﮧ، تا هر وقت کـﮧ لازم باشـﮧ صبر مےکنم✦

خیلے جذاب صحبت مےکرد. 

یک جور صداقت خاصے توے لحنش بود.✦

در هماטּ نگاه اول، رضایتم جلب شده بود،

اما اصلاً دلم نمےخواست جلوتر از خانواده‌ام جواب مثبت بدهم.

سکوتم را کـﮧ دید، گفت: مـטּ منتظرم… ✦

صورتش با لبخند خیلے گیراتر مےشد.

یک پوستر لولـﮧ شده توے دستش بود

قبل از خداحافظے پوستر را گرفت جلویم و 

گفت: بفرمایید، ایـטּ مال شماست✦

گرفتمش. تا آمدم بازش کنم گفت: نـﮧ! الاטּ نـﮧ، بعداً باز کنید.

یک لحظـﮧ تأمل کردم و گفتم: چرا؟!

گفت: خواهش مےکنم✦
وقتے رفت، بازش کردم. خیلے برایم جالب بود. 

مصطفے لاے پوستر کـﮧ یک

«یا فاطمه‌الزهرا(س)» خیلے قشنگ بود، یک گل‌سرخ گذاشتـﮧ بود✦

از آدمے بـﮧ تیپ و قیافـﮧ【مصطفے】کـﮧ در مواجهـﮧ با خانم‌ها

آטּ همـﮧ خشک و سرد بود، ایـטּ کار خیلے بعید بود✦

نگاهم روے گلبرگ‌هاے مخملے و زرشکے گل ثابت ماند.

یک جورهایے حالم گرفتـﮧ شد. با ایـטּ کارش تازه فهمیدم چقدر بهم علاقـﮧ دارد.

معلوم نبود براے دادטּ ایـטּ هدیـﮧ کوچک، چقدر با خودش کلنجار رفتـﮧ●●●

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اے جـاטּ فداے چشم تــو؛ با قــَصـد جاטּ بیا
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : شنبه 3 اسفند 1392

 

♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂
ای رفتـہ ڪم‌ڪم از دل و جاטּ ، ناگهاטּ بیا
مثل خــُدا بـــہ یـــاد ستــمــدیــدگــاטּ بــیــا

قصد مــטּ از حیاتـــ، تماشاے چشم توست
اے جـاטּ فداے چشم تــو؛ با قــَصـد جاטּ بیا

چشم حسود ڪور، سخــטּ با ڪسے مگو
از مـــَטּ نشاטּ بــپــُرس ولے بــےنـشاטּ بیا

ایــمــاטּ خــَلــق و صـبـر مرا امتحاטּ مڪُــטּ
بے آنڪـہ دلبــرے ڪُنــے از ایــــטּ و آטּ بـیا

قلبــــ مــَرا هـــَنوز بـــہ یـــَغـــمـــا نــَبُــرده‌اے 
اے راهـــزَטּ دوبـــاره بـــہ ایــטּ ڪــارواטּ بیــا
♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂♣❂

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مراقب رفتارتون باشید من حرمت دارم
نویسنده : حامد یعقوبی
تاریخ : شنبه 3 اسفند 1392

 

من افتخار می کنم وقتی دو تا پسر که دارن با کلمات کوچه بازاری

با هم حرف می زنند به من که می رسند، صداشون رو میارن پایین و رد میشن

احساس غرور می کنم وقتی می خوام از یه جایی رد شم و مردی که

به هیچ جای تیپش نمی خوره مذهبی باشه، خودش رو می چسبونه به دیوار و راه رو برای من باز می کنه

من کلی خوشحال می شم وقتی سوار آسانسور می شم،

یه پسر به خودش اجازه نمی ده با من هم زمان بیاد توی آسانسور

و خیلی خوشحال می شم وقتی که من هیچ حرفی نمی زنم، هیچ شعاری نمی دم ولی

این پرچم افکار من ... این چادر دوست داشتنی ام (که حاضر نیستم حتی لحظه ای ازش جدا شم) به همه می گه که :

"لطفا مراقب رفتارتون ، حرف زدنتون و حتی افکارتون باشید من حرمت دارم" ...

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آخرین منجی...آخرین یار♥ و آدرس akharinyar.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 339
:: کل نظرات : 248

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 38
:: باردید دیروز : 24
:: بازدید هفته : 209
:: بازدید ماه : 1346
:: بازدید سال : 2959
:: بازدید کلی : 308538

RSS

Powered By
loxblog.Com